متن خفن عاشقانه برای استوری و بیوگرافی
یک بار دیگر در خدمت شما هستیم با پست های مربوط به متن های کوتاه و این بار قرار است با عنوان متن خفن عاشقانه برای استوری و بیوگرافی کلی متن جذاب در این باره برای شما منتشر کنیم که در ادامه می توانید آن ها را بخوانید و انتخاب کنید.
به کجا روم ز دستت
که نمی دهی مجالی!
سؤالی میکنم، چیزی نه بیش از پیش میخواهم
فقیرم، مرهمی بهر درون ریش میخواهم
مرا از در چه میرانی؟ نمیخواهم ز تو چیزی
ولی بستاندهای از من، متاع خویش میخواهم
بیچارهی دچار تو را
چاره جز تو چیست؟
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت .. ❤️
دلخوش نشستهام
که شاید گذر کنی!
لعنت به شایدی که مهیا نمیشود…
مجازات آدم دروغگو اين نيست كه كسی باورش نميكند، بلكه اين است كه خودش نميتواند حرف كسی را باور كند
چه کند با غم تو این دل آشفتهی من
آن عشق که در پرده بماند
به چه ارزد؟!
عشق است و
همين لذت اظهار و دگر هیچ…♥️🌻
مرا آرام میدارد
همین “هستم بیادت” ها …
❤️
برای زیستن دو قلب لازم است،
قلبی که
دوست بدارد
قلبی که دوستش بدارند!
آرام بغلم کن آنچنان آرام که… ثانیه هاهمه حسادت کنندآغوش تودنیای آرامش منه…
می تونم تو رو همیشه نگه دارم!
می تونم تو رو همیشه در آغوش بگیرم؟
میشه این بوسه همیشه مال من می بود…!
بگو کجای قلب من
قرار گرفتی که
اینگونه توازن ضربانش
را بر هم زدی …؟!
برای دقیقه های سردقهوه ای دم کن
درفنجان ثانیه های تلخ شکـربریـز
شایدلحظه های دلخوشی آنقدر نباشد..
که فرصت حتی یک تبسم رابه نگاهمان وصله بزنند …
ناپَدیدم کن در آغوشَت ؛
مَن به یک گُم شُدن در تــــــــــو نیاز دارم !
حرف یک شب دوشب نیس
من همیشه تورا ارزو دارم !
” شب ها ” را دوست دارم
حال خوشی دارد
سر گردانی در خیال ” تو ”
یک دلخوشی ساده است برای من ..
كاش يه قرصى بسازن واسه فراموشى.
خودت براى خودت تجويز كنى
صبح، ظهر، شب
يا نه
هروقت يادش افتادم
هروقت دل بى صاحبم گرفت
هر وقت وقتى براى خودم نداشتم.
اگه بوي عطر اشنا خورد به مشامم
اگه رنگ لباس مورد علاقم رو يه روز تن يه كس ديگه اى ديدمو يادش افتادم
اگه بارون زد و با اين روزاى تلخ بارونى خاطره داشتم .
سودای دلنشینِ نخستین و آخرین
عمرم گذشته است و تواَم در سری هنوز
خوشحال باش!
برو، بدو، پرواز کن، آرزو کن، بزرگ شو، درد بکش یا خوش گذرانی کن
ولی زندگی کن! کمی زندگی کن
ما آدمها خوب بلدیم بعد از شنیدن داستان زندگی دیگران بگوییم: ” اگر من بودم هرگز این کار را نمیکردم ”
غافل از آنکه یکی از بازی های زندگی این است که آدمی را با همان ” هرگزِ با اطمینان ” پرت کند وسط همان داستان و مشغولِ همان عمل نکوهش شده!
یادمان باشد
قصه های زندگی تکراریاند،
فقط جای شخصیتها عوض میشوند
و آنکه با تعصبی کورکورانه پیش میرود سقوطی عمیقتر دارد
عشق قهار است
و من مقهور عشق
در این دنیای درندشت تنها کسی که میتوانی به او تکیه کنی خود توست …